Closed The VEB
از همه ی دوستداران این وب عذر خواهی میکنم ... ب دلیل این مدتی ک وب رو اپ نکردم... اما ب سبب ی سری مشکلات میخوام وب رو تعطیل کنم... چون دگ دوست ندارم کسی باشه ک بخاطرش بخوام این مطلب هارو بنویسم و بخاطرش تحقیر بشم... ب هر حال با من بودن لیاقت میخواست ک بعضی ها ندارن ((a.m)) تعطیل شد زندگی نابود است... با تمام خوشی ها زندگی نابود است... با تمام خنده ها با تمام رقص ها وشادی ها... با تمام عاشق و معشوق ها زندگی نابود است وقتی که خدایی نباشد که بداند بی او تو و این شادی ها سراپا همگی بیماریم زندگی ن ا ب و د است... روی تابلوی اول جاده زندگی ما ب جای خوش امدید نوشته: مرگ برای عموم ازاد است... ماال شما هم همینجوری نوشته؟؟؟؟ نه نه نه نه این قلب بی صاحب من برای خودش ولگردی ماهر شده لامصب میشکند میسوزاند و میگریاند دل های مردم را... بعد از بودن با تو بد پست شده ام... بد... من که کلا موافقم... با زندگی... با من بدون تو... با تمام کلافگی ها و پیچیدگی هایت ای دنیا... و حالا روی هم سر جمع میگویم که ای دنیا کلافگی هایت را هم عشقست... اری این قلب من است بی کینه و زلال بی دروغ و کلک میدهمش برای خودت می خواهی بشکن میخواهی تکه تکه کن کار ما دیگر از این زجرها گذشته عشق من... دیشب توی ی شب بی بارون قدم زدم ب یاد همه ی شبای بارونی ک ب فکرت بودم... هیچ وقت نمیخواستم تورو خرد کنم یا غرورت رو بشکنم تقصیر من نیست تقصیر این دنیاست که همه چیزش برعکسه هیچ وقت دنیا رو نمیبخشم...
گریه هایش بهانه ایست برای دلتنگ شدنم... نفس هایش برایم بهانه ایست برای نفس های بی درنگ... وحالا برای تو مینویسم عشق من ک تمام زندگی ام را مدیون تو و نفس هایت مانده ام... عاشق شدن یعنی خر شدن یعنی عمق خریت یعنی سقوط ازاد تو بی خیالی یعنی از همین فردا استوار وایسا پای بدبختیاش پای بی محلیاش پای بدبختیه تمام اون لحظه هایی که تو فکرشی ولی اون بی خیال تو و فکراته استوار دختر... این لحظه های زندگی چه شیرین است بی تو!! بدون همه ی ان نگاه های سنگینت... بدون همه ی ان خیانت ها.. بدون هیچ یک از خاطرات تو بی هیچ توقعی برایت مینویسم حالا میفهمم با تو بودن فقط اشتباهی بزرگ بود فقط اشتباهی بزرگ میدانی حالا میفهمم تقاص چه چیزی را پس میدهم تقاص همه ی ان لحظه هایی که فکر میکردم با تو خوشبخت خواهم بود تصمیمم را گرفتم برای خودم برای او زندگی میکنم خوب میشنوم خوب میبینم و خوب عشق میورزم ولی هرگز دل نمیبندم حتی به او... عروسک کوکی(فروغ فرخزاد) بیش از اینها، آه، آری بیش از اینها میتوان خاموش ماند میتوان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ، بر قالی در خطی موهوم، بر دیوار میتوان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند میبارد کودکی با بادبادکهای رنگینش ایستاده زیر یک طاقی گاری فرسوده ای میدان خالی را با شتابی پرهیاهو ترک میگوید ادامه مطلب یادت نره ازززززززززززززز دست ندین میبینی حالا که وقتش رسیده حالا که من حالم خوبه حالا که زندگی بر وفق مراده ن ی س ت ی اون روز گفت میره تا خودشو پیدا کنه خودش گفت بر میگرده اینا توهم نیست هنوز صدای پاهاش توی گوشمه صدای پاهاش نشونی از معرفت میداد نشونی از برگشتن نشونی از صداقت حالا کجایی که همه میگن رفته و دیگه بر نمیگرده نکنه رفتی تا منو گم کنی مگه نه؟؟؟؟؟؟ رد پای دل تو در دل من می ماند... ان شیشه ی عمرت در دلم می ماند.. اما... تو نماندی... اما تو نماندی و رفتی... هر جا که خواهی باش هر جا که عشقت میکشد ولی بدان شیشه ی عمرت هنوز هم دست من است گل من حالا اگر دل من ظالمی کند و تحدیدت کند شیشه ی عمرت میشکند برمیگردی گل من؟؟؟
کدوم دل سنگی با دیدن این خندش میگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدای من چون عطر لیموهای ترش چون رقص گل های سرخ چون صدای جیرجیرک ها در دل شب میان همان بوته های شب بو چون امواج دریا دلنشین و ارام است... خدایا بگذار این شب ها دل نشینش ات به دلمان خوب بچسبد... الهی این شب های قدر را خوب قدر بدانیم... اخ فدات شم همیشه میگه اخ فدات شم که چی بشه؟؟ من بمونم و فدات شم هاش؟؟ خودش چیجوری کنارم میمونه ؟؟ مطمئنم روزی میرسه که میره و فدات شم هاش برام باقی میمونه... ای فدای تو همه عمر عذابم مده ... در عمق اسمان ها جایی که خدا ایستاده است را برایت ارزو دارم... در ان بالاهاجایی که باران عشق است را برایت ارزو دارم ان جایی که خورشید طنین انداز است ان جایی که مهتاب قدم میگذراد شب ها... همان دور دست ها همانجا که ستاره ات چشمک میزند.. دور تراز این نزدیکی را در افق این اسمان را برایت ارزو میکنم.. . چه حس خوبیه وقتی که اون برای تو اینطوری نگرانه میگه: فقط اینو بدون که یه احمقی هست که با ناراحتی تو ناراحت میشه...
زمستون رسید بارون عشق از اسمون دلم سرازیر شد و همه لباس های گرم پوشیدن و اجاق خونشون رو روشن کردن... تابستون شروع شد و فصل لباس های خنک و کولر های گازی شروع شد..... اخ قربون این خدا و صفای دنیاش برم چقد قشنگ زندگی میکنن این ادما همیشه مخالف همه چیزن... اینو تا حالا چند تا پسر بهتون گفته؟؟؟؟؟ هر دختری جای تو بود تا حالا ولش کرده بودم... اگر پسرا نسبت به این موضوع شکایتی دارن اعلام کنن. -میبینیش؟؟ -نه چیرو؟؟ -دختره رو میگم دیگه اوناهاش روی نیمکت نشسته. -من که چیزی نمیبینم. بهانه بهانه چقدر بهانه میاوری برای انکه فراموش کنی مرا... صدایت میکنم کنارت مینشینم و دستهایت را میگیرم ولی... خودت را برای من به ان راه نزن تو چه موجودی هستی که همه چیزم را اسیر خود کرده ای؟؟ تو کیستی که شاهدی من بی نگاه تو اب میشوم اما چشمان مخملی ات را از من برمیگردانی و عین خیالتم نیست که یکی هست که داره جون میده اینجا... دختر یعنی عشق محبت بوسه نوازش اغوش اخر خط هم فراموش عطر تنش مستم میکند .دیگر نیازی به شراب ندارم که بی اختیار شوم و لبانم را برای اوکنار بگذارم دستانش گرمایی دارد که در دنیا دست نیافتنی ست... اما چه کنم که از پستی چیزی کم ندارد.... چه کنم.. داره بهم اس میده و میگه عشقم و من... و من هیچ وقت فکر نمیکردم این دلبری ها حقیقت نباشه چطوری میتونه بعداز اون همه دلبری دلش ی جای دیگه گیر کرده باشه باورش سخته وقتی میبینی عشقش ته ته اون دل هوس بازش مال یکی دیگس ذره ذره نابود میشوم وقتی ب عشق دیدار او پک عمیق تری ب سیگارم میزنم سیگار که در دستم است تنها نیستم انگار کسی پشتم است همان که قول داد هیچوقت پشتم را خالی نمی کند... او را به قلبم پک میزنم ذره ذره نابود میشوم وقتی بی او... اسمانم مشکی ست مشکی عشق نیست مشکی اسمانی ست. نگویید که اسمان ابی ست اسمان هرکس مال خود اوست پس دخالت نکنید... اسمانم تک ستاره... تک ستاره اش تویی تویی که در سیاهی مرگ روشنایی ات را بدرقه ی راهم می کنی بدرقه ی راه نجات نجات ازمرگ و افکارش تویی نجات شبهای من...
Ƥяσғιʟɛ |
мɛмσяιɛƨ |
ʟιиκƨ |
Ɖɛƨιɢиɛя
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ
: Tαɢƨ